خواستگاری 3

به نام هستی بخش احساس

سلام بانو جان

باز هم از خواستگاری بگویم. 

بگویم که خواهرم و آن یکی خواهرهم نیز، نشسته بودند و من مسئول پذیرایی شدم!!!

البته چرا،   چای را آورد و نشست. اما میوه و شیرینی و شربت پای خودم بود! 

شده بودم در قامت عروسی که خواستگاری اش آمدند:))

نمیدانم چرا حس میکنم اگر بیشتر از این بگویم، گوش نامحرمشان! میشنود!

پس خواستگاری ۴، بماند برای پست رمز دار. انشاءالله که رمز را یادت نرفته. اگر از یاد برده بودی، به قبل از آخرین پیام هایی که دادی مراجعه کن. 

شب به خیر بانوی مهربانم:)


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.