روز پنجاه و ششم (پایان اسباب کشی)

به نام هستی بخش احساس 

سلام بانوی بسیار نازنینم

سلام مهربان

امروز حال دل و روحت چطور است؟

خوبی که بانوی من؟

اگر از احوالات اینجانب هم خواسته باشی، من هم خوبم و جز غم دوری از تو هیچ غمی ندارم.

بانو جان... امروز و در میان این حوادثی که روزگار بر ما تحمیل می کنه، بالاخره اسباب کشی هم تمام شد...

اکنون که در اوج خستگی تقریبی هستم، همینکه میبینم خداوند لطف کرد و مرا با بانویی به مهربانی تو آشنا کرد، حتی اگر در حد همین آشنایی دوستی  پاک و صادقانه بخواهی، باز هم تمام خستگی ها را از من دور می کند.

بانوی عزیزم... برایت بهترین آرزوها را دارم...  آرزوی رسیدن به بهترین آرامش ها که البته محقق نمی شود جز زیر  سایه امام آخرین مان، مهدی موعود...

او که بیاید، بانوی من آن آرامشی که از دنیا طلب دارد را دست خواهد یافت.

...

بانو جان... این روزها بیشتر از هر هنگامی مراقب خودت باش.

این روزها اوباش هایی سر از بته برآوردند که رحم و مروتی ندارند... آب گل آلود شده و وقت ماهی گیری ایشان است.

اما نگران نباش، آب که زیاد گل آلود شد باتلاق میشود و هریسان این آب را در خود فرو می برد.

تو فقط کمی بیشتر مواظب باش. خداوند هم حتما نگهدارت است

دوست دار همیشگی تو 

باغبان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.