به بهانه علی

به نام هستی بخش احساس

بعد از مدت ها(ماه ها) دوباره اینجا رو برای نوشتن انتخاب کردم.

نوشتن برای محبوبِ جانم، به بهانه علی.

اومدم بنویسم که انگار برای رسیدن به تو بانوی زیبا و مهربان، به هر دری زدم و هر نذری برداشتم... اما نشد و دوباره آمدم در خانه مولا علی

البته بی انصافیه بگم این همه نذر، هیچ نتیجه ای نداشته...

یک نتیجه بزرگ داشته و اون هم آشتی دوباره تو با منه.

چیزی که در خواب هم نمیدیدم. نمی دیدم روزی بیاد که بتونم باهات دوباره حرف بزنم. اما اون روز اومد و تو الان ماه هاست که بهم اعتماد کردی و گاهی باهام حرف میزنی.

مطمئن باش، من به این اعتماد خیانت نمیکنم.

مطمئن باش امانتدار خوبی هستم.

آخه من پیرو علی هستم. علی اسوه امانتداری.

و اگر قبولم کنی، در عشق و مردانگی و صلابت و... پیرو این اسوه بی بدیل مرا خواهی یافت.

نازنین بانوی من... باز هم عیدت مبارک

چشمان خسته ات را زودتر ببند تا رویای شیرین شب عید، زودتر به میهمانی تو لایق شود

شبت به خیر عزیزتر از جانم