ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
به نام هستی بخش احساس
ولی امام رضا، قبول نیستا!
این زیارت بهم نچسبید. شاید یه بار دیگه تنهایی بیام، بهم بچسبه.
یه باز دیگه خودم تنها بدون خانواده بیام.
بیام و با اشک حلقه زده تو چشمام به گنبدت نگاه کنم و طلب حاجت.
یه بار دیگه با خیال راحت از اینکه اگه شیطان غالب شد، بتونم خیلی سریع پاک بشم و به سمت حرمت بشتابم.
نه مثل الان و ناپاک، ازت خداحافظی کنم، اونم دورادور.
کاش،بازم بطلبی
به نام هستی بخش احساس
بعد از شاید چهار سال، بالاخره امام رضا طلبید
بالاخره تونستم بیام مشهد و مادر بزرگ چشم انتظارم رو ملاقات کنم.
بالاخره تونستم ببام مشهد و برم حرم امام رضا تا از نزدیک! بهش بگم: آخه چرا؟
اما انگار شیاطین خیلی عصبانی شدن!
آخه می خواستم روز بعد از رسیدن، اذان صبح به سمت حرم حرکت کنم که بیدار شدم و فهمیدم، شیطان کار خودش رو کرده و نشد.
امروز هم که تصمیم داشتم تنها برم، باز هن شیطان غالب شد و نشد.
اما امشب باز غسل می کنم و ان شاءالله صبح خبری از شیطان نباشه و بتونم تنهای تنها را امام رئوف خلوت کنم