توفیق اجباری ۴

به نام هستی بخش احساس

...مراسم اولیه خاک سپاری و... خیلی فشرده تموم شد و شب سال تحویل من و خواهر کوچیکه تصمیم داشتیم سال رو تو حرم امام رضا تحویل کنیم.

خواهرکوچیکه بدون در نظر گرفتن دعوت عمو بزرگه، خیلی زودتر  یعنی ساعت ۸ شب، راهی حرم میشه. اما من بنا به وظیفه م که احترام به پدرم بود، هرچند با اکراه، تو مهمونی عمو بزرگه شکرت کردم. اونقدر این اکراه شدید بود و چشم اونا سنگین که وقتی وارد شدم و می خواستم بشینم، تا چشمام به انگشت حلقه دست راستم افتاد، انگشتر بدون نگین حدیدم رو دیدم. 

خیلی اعصابم به هم ریخته بود و نصف دلم بابا رو مقصر می دونست که مجبورم کرده بود بیام. اما نصفه دیگه دلم منو کنترل کرد که خدای ناکرده حتی تو دلم، از بابا ناراحت نشم.

با این حال بیقرار شده بودم و دور خودم میچرخیدم و فرش خونه رو متر میکردم. طوری شده بودم که همه رو متوجه گم شدن نگین انگشتر کردم.

نگین اولش هم لق میزدا. اما اونقدر نبود که به سادگی در بیاد.

حالا من حیرون و نا امید، تو سرم داشتم به همه چیز فکر میکردم. از اینکه این گم شدنه شاید آخرین رشته امیدم به وصال رو قطع کنه. از حکمت امتحان شدنمه شاید.... تا فکر به اینکه حتما دوباره میرم بازار  رضا و یک نگین دیگه سفارش میدم و سوار رکاب انگشتر می کنم.

اما نه که از نظر محبوب، آقای امیدوار بودم، پس با همون یه اپسیلون امیدم، نذر کردم تا نگین پیدا شه. امیدی که اگه از امید به وصال کمتر نبود، بیشتر هم نبود.

اینبار به دلم افتتد در نذرم از مادر امام زمان مایه بذارم و ایشون رو واسطه کنم.

نه که یکی دوبار تو بیماری ها، از توسل به ایشون جواب گرفته بودم، این شد که بازم متوسل شدم به ایشون و به جای ۱۴ تا حمد،  هزار یا شاید هم ۲ هزار صلوات هدیه به مادر امام زمان رو نذر کردم. اونم نذر با خوندن صیغه نذر.

بعد هم مجدد شروع به گشتن کردم.

یادم بود موقع سوار شدن ماشین، انگشتر رو با نگین دیده بودم. پس اگه مسیر اتاق تا کنار ماشین رو خوب بگردم، ممکنه به لطف خدا پیداش کنم.

پس با متر کردن فرش، به سمت درب ورودی واحد رفتم و بعد پاگرد و سراغ کفش ها که از لطف بسیار مادر امام زمان شرمنده شدم.

بله نگین افتاده بود کنار لنگه کفشم روی آخرین پله و سر جاش مونده بود تا من پیداش کنم و دوباره امیدم به همه چی صد چندان بشه.

دیگه سر از پا نمیشناختم و البته با کنترل هیجان، بابا رو مطلع کردم...

حالا مونده بودم تو حکمت گم شدن و پیدا شدن مجدد نگینم و هنوز مات این لطف بزرگ مادر امام زمان و قطعا کنارش لطف جد پدر شوهرشون، اما رضا پی عزیزم...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.