زیارتی که نچسبید

به نام هستی بخش احساس

ولی امام رضا، قبول نیستا!

این زیارت بهم نچسبید. شاید یه بار دیگه تنهایی بیام، بهم بچسبه.

یه باز دیگه خودم تنها بدون خانواده بیام.

بیام و با اشک حلقه زده تو چشمام به گنبدت نگاه کنم و طلب حاجت.

یه بار دیگه با خیال راحت از اینکه اگه شیطان غالب شد، بتونم خیلی سریع پاک بشم و به سمت حرمت بشتابم.

نه مثل الان و ناپاک، ازت خداحافظی کنم، اونم دورادور.

کاش،بازم بطلبی

مشهد

به نام هستی بخش احساس

بعد از شاید چهار سال، بالاخره امام رضا طلبید

بالاخره تونستم بیام مشهد و مادر بزرگ چشم انتظارم رو ملاقات کنم.

بالاخره تونستم ببام مشهد و برم حرم امام رضا تا از نزدیک! بهش بگم: آخه چرا؟

اما انگار شیاطین خیلی عصبانی شدن!

آخه می خواستم روز بعد از رسیدن، اذان صبح به سمت حرم حرکت کنم که بیدار شدم و فهمیدم، شیطان کار خودش رو کرده و نشد.

امروز هم که تصمیم داشتم تنها برم، باز هن شیطان غالب شد و نشد.

اما امشب باز غسل می کنم و ان شاءالله صبح خبری از شیطان نباشه و بتونم تنهای تنها را امام رئوف خلوت کنم