شب شانزدهم

به نام هستی بخش احساس

سلام بانوی پر احساس و حساسم. سلام محبوب جانم که جانم بسته به توست.

حال امروزت چطور است؟ کاش حالت خوب باشد. به غیر از آن سردردی که مبتلا شده ای خبر ناخوش دیگری از تو ندارم و کاش خبر تاخوش دیگری نباشد.

بانوی من! چه میکنی با گذر  ایام. چه میکنی با خواهرزاده نازنینت؟

هنوز هم به آن بوسه های آبدار غافلگیرکننده تو را مستفیض میکند؟ :)

خوش به حالت که در جوار چنین زیبایی های ذاتی گذر ایام میکنی و از مسکن های موقت مصنوعی بی نیازی.

محبوب من! امشب دیگر به سراشیبی این مهمانی خدا وارد شدیم. اما به من قول بده که مانند قدیمی ها فکر نکنی که حیف است و باید تا آخرش روزه بگیرم.

خواهش میکنم که هر وقت دیدی سختی روزه بر روان لطیفت غلبه کرد، به حرف من نه بلکه به حرف پروردگار مهربان گوش کنی و زودتر از زمان وعده داده شده و به صورت ویژه از غذایی که خالق به تو اجازه داده و مهمانت کرده، افطار کنی.

درست مثل کودکی مان که روزه را کله گنجشکی میگرفتیم:)

بانو جان! امشب را زودتر بخوابدکه فرشتگان  موکل بر نیمه شب، تشنه دیدار آن پلک های بسته معصومانه ات هستند

شب پانزدهم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شب چهاردهم

به نام هستی بخش احساس

سلام ماهِ مهربانم. سلام مهتابِ شب های تارم.

خب بالاخره به شبی که می خواستم رسیدم. شب چهاردهم و ماه کامل. ماهی زیبا که بی شک هر چه دارد از تصور! توست. 

محبوبِ جان! امشب به نیمه میهمانی، به اوج میهمانی خدا رسیدیم. 

شاید چنین شبی بوده که خداوند به فرشتگانش فخر فروخته که انسانی خلق کرد چون فاطمه، چون علی، چون محمد، چون 11 معصوم دیگر، چون...، اصلا چون تو را.

درست است که آن چهارده نفر، نور واحد و کامل هستند. اما انسان های بعدی، طیف های همان انوار مقدس هستند. تو نیز زیباترین خط این طیف را از آن خود کرده ای. آن خظ رنگی که چشمان من، فقط آن را دیده و بقیه را کور است.

محبوبِ من! امشب بالاخره ، در این ماه کامل، می توانم تا صبح تمام رخ تو را در ماه به تصویر بکشم. هرچند ماه برای خیلی ها نوری سفید بی رنگ و لعاب باشد، اما منشور چشمان من، فقط رنگ زیبای تو را از خود عبور داده و بر روی پرده خانه دلم، دائمی ثبت می کنم.

محبوب من!


حتی سیاه دلانی چون این ابرها هم، دیر یا زود در برابر ماهی که چهره زیبای تو را به رخ زمین می کشد، کم آورده و با باد دیگری میدان را خالی می کنند.

محبوب من! از امشب، شب ماه کامل، می خواهم تا همیشه ای که هست! در اینجا، ترانه ای مخصوص تو خوانده شود.

آن هم این ترانه زیبا

من چو باد نو بهاران...

کافیست، کمی به این دل نوشته های پراکنده، فرصت دهی تا برایت بخوانند

شبت به خیر بانو جان

شب سیزدهم

به نام هستی بخش احساس

سلام به بانوی مهربانم. بانویی که لایق بهترین هاست و من کمترین، تا وصالش هنوز کیلومترها راه در پیش دارم.

اما کافیست، مسیر عشق را پیدا کنم. همان مسیری که سال های نوری را هم دست یافتنی می کند. امشب شب سیزدهم است و هر لحظه مهتاب، روی خود را بیشتر می گشاید. هر لحظه نیز شب ها تو به مهتاب، با روی گشاده تری خیره می شوی و مرا از روی ماهت، بهره مند می کنی.

محبوب من! دوازده روز! است که هر دو میهمان خداوندیم. هردو تمام روز، تسلیم محبوب مشترکمان می شویم. هر دو محبوبی واحد را می پرستیم. با این تفاوت که در این دوازده روز و بیشتر از آن حتی، من چون تویی را نیز بی آنکه شریک خدا گردانم، پرستیدم. 

چه افتخاری بالاتر از این که زیباترین مظهر خداوند را در حد پرستیدن دوست داشت. زیباترین مظهری که خداوند هرچه خلق کرده و نکرده! فقط و فقط به لطف وجود! سرور این  زیباترین ها، فاطمه سلام الله است.

بی شک، مردان، تمام عمر را به پرستیدن خالصانه خداوند مشغول شوند، ذره ای از این لطف خداوند (همسفری با این لطیفانِ مظهر عشق) را جبران نتوانند کنند.

بی شک، بهشتی که زیر پایشان افتاده نیز، کمترین حق صبر این خوشبوترین گل های هستی خواهد بود.

بانوی مهربانم، امشب نیز که تا سحر، مثل همیشه، احیاء خواهی گرفت... مثل همیشه هر ساعت تفکرت، از هفتاد سال عبادت عباد پیشانی پینه بسته، برتر است... کاش خداوند، فرشتگانش را برای شستن آن دو جهان نمای خسته بر صورتت، بگمارد و لطیف ترین احساسات را خلق کرده و قلبت را به زیباترین احساس، منقلب کند. به زیباترین احساساتی چون حس به آغوش کشیدن آن دخترک خردسال شیرین زبان.

محبوب من به امید طولانی ترین و زیباترین  شب،  تو را به خداوند مهربانِ مهربان، می سپارم.

شب دوازدهم

به نام هستی بخش احساس

سلام بانو

سلام مهربان

شب دوازدهم شد و عاشقانه این شب ها را میشمارم.

بانوی من  کاش آنچه ظاهرا میبینم، در واقع هم درست باشد و این روزها حالت خوب باشد.

امشب من باز در یک میهمانی هستم و غمگینم چرا بی تو.

هرچند کودک (دخترک) شیرین زبان این ها دوست داشتنی است. اما هرگز باعث تسیانم از خیال تو نمیشود.

نمیدانی چقدر سخت است خیال کردن و در بیم و امید بودن.

اما سختی اش هم لذت بخش است.

آخر امید است که عاشق را زنده میدارد و بیم است که او را به تکاپو می اندازد

مهربانم. مواظب خودت باش. بیشتر با دوستانت در ارتباط باش. به خصوص این دوستی که کلی صحنه های زیبا با هم ساخته و میسازید.

محبوب من بسیار دوستت دارم

بسیار زیاد

ببخش که این نامه کوتاه شد. باید آماده برگشت به خانه شویم.

شبت به خیر عزیز تر از جانم

شبت به خیر

شبت به خیر