شب چهاردهم

به نام هستی بخش احساس

سلام ماهِ مهربانم. سلام مهتابِ شب های تارم.

خب بالاخره به شبی که می خواستم رسیدم. شب چهاردهم و ماه کامل. ماهی زیبا که بی شک هر چه دارد از تصور! توست. 

محبوبِ جان! امشب به نیمه میهمانی، به اوج میهمانی خدا رسیدیم. 

شاید چنین شبی بوده که خداوند به فرشتگانش فخر فروخته که انسانی خلق کرد چون فاطمه، چون علی، چون محمد، چون 11 معصوم دیگر، چون...، اصلا چون تو را.

درست است که آن چهارده نفر، نور واحد و کامل هستند. اما انسان های بعدی، طیف های همان انوار مقدس هستند. تو نیز زیباترین خط این طیف را از آن خود کرده ای. آن خظ رنگی که چشمان من، فقط آن را دیده و بقیه را کور است.

محبوبِ من! امشب بالاخره ، در این ماه کامل، می توانم تا صبح تمام رخ تو را در ماه به تصویر بکشم. هرچند ماه برای خیلی ها نوری سفید بی رنگ و لعاب باشد، اما منشور چشمان من، فقط رنگ زیبای تو را از خود عبور داده و بر روی پرده خانه دلم، دائمی ثبت می کنم.

محبوب من!


حتی سیاه دلانی چون این ابرها هم، دیر یا زود در برابر ماهی که چهره زیبای تو را به رخ زمین می کشد، کم آورده و با باد دیگری میدان را خالی می کنند.

محبوب من! از امشب، شب ماه کامل، می خواهم تا همیشه ای که هست! در اینجا، ترانه ای مخصوص تو خوانده شود.

آن هم این ترانه زیبا

من چو باد نو بهاران...

کافیست، کمی به این دل نوشته های پراکنده، فرصت دهی تا برایت بخوانند

شبت به خیر بانو جان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.