نومید، نتوان بود از او؛ باشد که دلداری کند

به نام هستی بخش احساس

سلام به بانویِ بهترین و زیباترین آرزوهایی که ممکن است داشته باشم.

سلام به بانوی پُر احساس، در شب هایی که تنهایی تا صبح، لحظه ها را می شمارد. لحظه هایی که هنوز لیاقت پیدا نکردم با تو شریکشان شوم.

سلام محبوب من

سلام بانو

نوشتی: "دلبر که جان..." کامل نمی کنم تا خدای ناکرده اگر چشم نامحرمی افتاد، در این زمانه که هنوز تصمیم نگرفتی، پیدایم نکند و رسوا نشوَم. که البته رسوایی من هییییچ اهمیتی ندارد. این آبروی توست که از همه چیز مهم تر  است و من پر تلاش خواهم بود در حفظ آن.

به سبک نامه های دهه شصتی مینویسم که: 

"حالت چطور است؟ امیدوارم هیچگونه کسالتی نداشته باشی. اگر از احوالات اینجانب خواسته باشی، ملالی نیست جز دوری شما:)

راستی! با خانه تکانی چه میکنی؟ کاش خداوند خستگی های به خصوص این روزهایت را از تنت بیرون کرده و به من منتقل می کرد. راستی دیدم که با خواهرزاده نازنینت شب نشینی کرده ای و احتمالا برایش کارتون گذاشتی تا ببیند."


بانوی من کاش این شب ها آرامش بیشتری نسبت به باقی شب ها داشته باشی و با خاطری آرام بخوابی.

کاش ...

نمی دانم چرا حرف هایم یادم رفت ؟!!!

باز هم بهترین شب ها را برایت آرزومندم



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.