بوی ماه زیباتر تو

به نام هستی بخش احساس

سلام بانوی مهربانم

سلام عزیز

نمی دونم تو هم شده مثل من شروع به نوشتن کنی، اما هنوز عنوانی برای نوشته ت نداشته باشی.

الان و دیشب و بعضی وقت های دیگه، این طوری شدم. می دونم کلی حرف دارم و دوست دارم بنویسمش، اما نمی دونم با چه عنوانی. بعد به خودم میگم: بنویس تا بین راه نوشتن، عنوان مناسب، خودش رو بهت معرفی کنه.

بانو جان! انشاءالله از امروز به بعد، آروم آروم هوای شهر، مطبوع تر میشه. انشاءالله فردا که از خواب بیدار شدی، تو مسیر، نسیمی که بوی پاییز میده، صورتت رو نوازش می کنه.

نسیمی از فصل زیبای مان و ماه زیباتر تو

هوا خنک تر می شود، اما به لطف نزدیک شدن به ماه زیباتر تو، امیدوارم هوای دلت گرم تر و گرم تر شود . آن قدر گرم که مرا هم از محبتت چون خوشه چین ها، نصیبی باشد.

بانو جان! بسیار بسیار دلم برایت تنگ شده

کاش خدا و تو بهم لطف کنید و ببخشیدم

کاش دوباره فرصتی بهم داده بشه و  از شنیدن علم الاسماءیی که از دهانت خارج میشه، به تمام جهان اطرافم و اون مهمونایی که همکلامشون میشی، فخر بفروشم

کاش...

شبت به خیر عزیزتر از جانم

شبت به خیر فرشته زیبای من

شبت به خیر بانو



پ.ن: در این آخرین جملات عنوان این حرفام هم خودشو نشون داد :)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.