شب بیست و نهم (یلدای یتیمان)

به نام هستی بخش احساس

سلام بانوی زیبای من

سلام نازنینم

شبت به خیر عزیزتر از جانم

حالت چطور است بانو؟

در این آخرین شب های پاییزِ غم انگیز اما زیبا؟

غم انگیز می شود به خصوص وقتی که به یلدا می رسیم... به یلدایی که  در آن یتیم هایی ندارند تا حتی یک میوه ساده بخورند و این شب را در کنار خانواده و گرمای آن جشن بگیرند.

زیبا به خصوص وقتی که دستان مهربانی واسطه کمک خداوند به این یتیمان می شوند.

دستان مهربانی چون دستان تو

دستان زیبای تو که این روزها حتی لطیف تر از قبل شده اند...

ممنون بانو که گذاشتی دستان خشن من هم کمی لذت لطافت را بچشد و احساس کند، در کار خیر تو همراهی ات کند.

ممنون بانو که نزدیک این عید باز هم لیاقت بیشتری به من دادی

ممنون بانو که باز هم مرا محرم دانستی

بی نهایت ممنون بانو

...

نمی دانی بانوی من... نمی دانی لحظه لحظه انتظار فردا را می کشم که در حد خودم باز هم زیباترین تبریکات را خدمتت عرض کنم...

دعایی که اگر لایق باشم برای آرامش بیشتر تو در کنار خانواده مهربانت

دعایی که اگر لایق باشم برای...

فردا طولانی ترین شب سال است و این شب طولانی فرصتی بهتر برای ستایش و شکر خداوند از آشنایی ام با تو

شبی با ستاره های بیشتر که افسوس پشت ابرهای آلوده شهر پنهان شده اند.

...

اما مگر همه چیز را به نور مرئی و چشم سر باید دید؟

زیباترین ها را دل های آدم ها می بینند و کاش دل من نیز آن قدر زلال شده باشد که بتواند، جشن باشکوه فرشتگان در طولانی ترین شب زمین را ببیند

همان طور که دل لطیف تو می بیند

دل تو زیباترین فرشتگان... فرشته ای که به حکم خداوند، چندد صباحی اسیر دنیاست و قرار است با بزرگترین بال های ممکن، بهشت را به قدوم خود متبرک کند

دوستت دارم فرشته نازنینم

شب زیبایی داشته باشی بانو

یلدایت پیشاپیش مبارک



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.