شب نودم (یلدایت مبارک)

به نام هستی بخش احساس

سلام بانوی من

فرشته نازک دلم

سلام

بانو جان... پاییز هم به انتها رسید و نوبت شمردن جوجه ها شد. جوجه کارهای عقب افتاده... جوجه درسی که شروع کردم... جوجه...

می گویند جوجه را آخر پاییز باید شمرد.

اما از خدا می خواهم آن مهمترین جوجه ام را بیشتر فرصت دهد. تا وقتی که امیدم نا امید کامل نشده، فرصت دهد... تا وقتی که تو قبول کنی یا که دنیا را ترک کنم

بانو جان... امشب... شبی که می شود تا صبح امتدادش داد... شب یلدا... شبی است که عاشقان از همه غمگین ترند... اگر از محبوبشان دور باشند.

با این حال باز من متفاوت از تمام عاشقانم

این شب طولانی در عین غمی افزون، ذوق و شوقی افزو نتر از این دارم که تو حالت خوب است انشاءالله

کنار خانواده مهربانت

کنار آن نازدانه کوچولو که بیش تر از جان دوستش می داری

شاید که با دستان قرمز و چسبناک اناری اش، صورت تو را لمس می کند و تو ناگهان عوض ناراحت شدن، بسیار عاشقانه بغلش می کنی و لپ های اناری اش را می بوسی و می بوسی و می بوسی و سیر نمی شوی

چه احساس خوبییست بانو این حس زیبای تو

همین که تو حسش می کنی، قلب من هم سایه ای از آن را دریافت می کند... هرچه باشد قلب من خانه قلب توست و احوال زیبای  قلب توست که قلب من را روشن می کند.

بانو جان... می خواستم امروز زیادتر حرف بزنم... اما انگار فرشتگان دور تا دور تو، زیباتر از هر کلامی خاطره سازی می کنند.

امشب  خداوند به من می گوید بقیه اش را سکوت کنم و فقط دوستت داشته باشم... بی ریا تر از همیشه و عمیق تر... 

امشب خداوند یک دقیقه بیشتر برای بی قرار شدن شبانه قلبم، پس تک تک ثانیه ها و دهم و صدم ثانیه هایش را قدر دوست داشتنت را در وجودم جار می زنم

...

بانو جان ... پس بهتر است فقط سکوت کنم تا تو زیباترین صداها را رسا تر بشنوی

در آن میان صدای فریاد دوست داشتنت از سوی من هم انشاءالله لیاقت حضور در قلبت بیابد

شب یلدایت به خیر بانو

شب یلدایت به خیر فرشته نازنینم

دوست دار همیشگی تو

باغبان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.