سردار دل ها

به نام هستی بخش احساس

سلام بانوی من

سلام مهربانم

سلام صاحب دلی که این روزها یکی از عزادارترین دل هاست.

نمی پرسم خوب هستی بانو؟

می دانم... می دانم امروز با حال بسیار بد برایت شروع شد.

آخر سردار دل هایمان رفت. به آرزویش رسید و ما را ترک کرد. 

بانو جان... امروز مرد بزرگی از دست دادیم. مردی که مرد بود!

از تمام جهات مرد بود.

مهربان... استوار... شجاع... ناموس پرست... غیرتمند... عزیز... تکیه گاه... تکیه گاه... تکیه گاه...

آری... سردار سلیمانی... سردار دلهایمان... محکم ترین تکیه گاه مان بود بانو...

تکیه گاهی که نه تنها تو... بلکه من... بلکه حتی تمام ملت ایران، به او تکیه کرده بودیم... تکیه کرده بودیم و غم های زودگذر دنیا را زود فراموش می کردیم.

حال آن تکیه گاه دیگر نیست و نمی دانیم به چه کسی باید تکیه کنیم... آیا باز هم مردی به محکمی او خواهد آمد؟

مردی که نگذارد اجنبی از خاکمان عبور کند و چشمش دنبال ناموسمان باشد؟

بانوی من... می دانم سردا، برای تو چیزی دیگر بود و جایگاه خالی اش در قلبت هرگز پر نخواهد شد.

اما یقین داشته باش، خداوند باز هم هوایمان را دارد. خداوند او را با خود برد تا از عذاب دنیا نجاتش دهد.

اما دور نخواهد بود روزی که مردترین مردان دنیا، بازگردد و دنیا را از هرچه ظلم و جور هست نجات دهد.

دور نخواهد بود بانو... ما هم آن روز را خواهیم دید انشاءالله

آن روز به لطف خدا و خواست سردار، باز هم او را خواهیم دید.

آن روز سردارمان باز هم خواهد جنگید... در رکاب انسان کامل

بانو جان... تا آن روز فقط می توانم تو را تسلی دهم. 

تسلیت مرا بپذیر بانوی عزیز

دوستدار همیشگی تو

باغبان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.