اقرار

به نام هستی بخش احساس

سلام

چطوری؟

خوبی ان شاءالله؟

می دونم بعضی حرفایی که می زنم، ممکنه حالتو بد کنه. به قول خودت، مثل اون پیامک های مناسبتی.

پس  پیشاپیش عذر می خوام.

حتی همین اقرار کردن و یادآوری اینکه گفته بودی اعتراف و اقرار رو دوست داری، هم ممکنه حالتو بد کنه.

آره می دونم.

می دونم 

می دونم

اما فکر می کنم الان فرصتیه که یه اعتراف دیگه بکنم.

اعترافی که می تونست در زمان بهتری انجام بشه و شاید اون زمان تبدیل بشه به یه خاطره زیبا.

اما دنیای دون نامرد، سرنوشت من و تو رو به اینجایی رسوند که هرچی هم بگم، بازم حالت رو بد می کنه.

اعترافی که قرار بود من انجام بدم، اما دوستت ناپختگی کرد و خودش معترف شد و کاش نمیشد.

کاش این پنهان کاری رو ادامه میداد و ارتباطش با تو مخدوش نمی  شد.

که والله مطمئنم اگر معترف نمیشد، این بیشتر مطلوب خدا بود. حتی اگر تو تا انتهای دنیا، باز هم بگی که یک دروغگو بوده.

بله درست فهمیدی همون موضوع رو میگم.

شاید بگی اعتراف من چیز اضافه تری نداره

اما شاید داشت.

یادته؟

یادته اون اوایلی که بعد از یک سال حرف نزدن، دوباره بهم اعتماد کرده بودی و من هم دوباره سادگی  رو شروع کردم و شروع به اعتراف هایی از جنس تو کردم؟

یادته تو اون وراجی هام، به جایی رسیدم که قرار بود چیزی بگم و پشیمون شدم؟

بعد گفتی که خیلی بدت میاد از اینایی که اول یه چیزی رو میگن و بعد دیگه نمی خوان بگن.

یادته اون روز گفتم اگه این موردی که کنجاوت کردم رو بگم، ممکنه نسبت به دوستی، نظرت عوض شه و باعث کدورت و اینا بشه؟

دقیق یادم نیست چی گفتم ولی حدودش همین بود.

و تو خودت گفتی: پس نمی خواد اعتراف کنی 

منم خدا رو شکر کردم و از اون اعتراف گذشتیم.

آره اون اعتراف و اقرار همین بود که دوستت، بعد از این همه مدت بهت گفت و نتونست قضیه رو پنهون کنه.

که کاش این کار رو نمی کرد.

کاش می ذاشت فکر کنی که اون قرض، واقعاً تسویه شده که واقعا هم همین طوره تسویه شده و هیچ بدهی به من نداری.

من خوب شناخته بودمت و می دونستم تو چه مسئله ای واکنشت چیه و برای همین از دوستت خواستم بهت چیزی نگه.

...

بگذریم

شاید دیگه هیچ اعترافی وجود نداشته باشه.

اگه از نظرت این پنهان کاری ها، دروغه، به خاطر فرض محال که ممکنه تو درست بگی و دروغ باشه، ازت عذر می خوام.

ازت عذر می خوام و ازت می خوام حالا که اینقدر نفرتت نسبت به من زیاد شده، آرزو کن بمیرم

آرزو  کن بمیرم که زود هم برآورده میشه

چون خودمم همین رو می خوام.

دنیای بدون تو هر لحظه برام داره عذاب آورتر میشه.

شاید اگه بمیرم، خیال تو هم راحت بشه.

باور کن به کنایه نمی گم

باور کن این طوری هم تو راحت میشی هم من

منم دیگه لازم نیست سال ها و سال ها عمرم رو صرف سفید کردن موها و ریشام کنم و ماسک خنده بزنم

بازم ممنونم

و ممنون میشم، وسط دعاهای از ته قلبت، مرگ من رو هم بخوای


پ.ن: راستی اگه اون روز خودم اعتراف کرده بودم. زمانی که این قدر ازم بدت نمیومد، شاید بهتر بود تا اینکه الان دوستت اعتراف کرد

نظرات 1 + ارسال نظر
معصوم چهارشنبه 24 شهریور 1400 ساعت 22:20 http://www.hanker.blogsky.com

عجب
دیگه اتفاقی که افتاده
باید سعی کنی از این به بعد بهترین کارهای ممکن و بکنی

بله اگه فرصت داشته باشم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.