غم

به نام هستی بخش احساس

سلام عزیز تر از جانم

چه شده است تو را؟

چرا این روزها خواب تو را میبینم که ناراحتی و غم داری؟

باور کن هرگز از این غم تو ذره ای شاد نمیشوم.

به قول معروف: بنی آدم اعضای یک پیکرند.

آن وقت تو که در قلب من قرار داری، فراتر از این و انگار قلب خودم هستی.

آن هم قلب روحم.

آخر آرزو دارم آنی بعد، این قلب در سینه ام دیگر نتپد و روح از قفس تن رها شود.

اما  نابودی  روح را هرگز نخواهم.

آن هم روحی که اکنون به حضور قلب تو، در آن زنده و حی است.

نمی دانم چرا غمگینی

آیا کسی تو را آزرده؟

اگر آن کس غیر از پدر و مادرت باشد، الهی به عذاب الیم گرفتار شود.

عزیز تر از جانم.

دنیای بدیست

دتیایی که عشقم به تو را دید و چون پیرزنان حسد ورزید و از تو جدایم کرد.

کاش اگر هزینه شادی مجدد تو، زیر خاک رفتن این قفس تنگِ من است، هر چه زودتر خداوند اجازه دهد و این را پرداخت کنم...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.