عاشق است و هوای معشوقش

به نام هستی بخش احساس

سلام یگانه محبوب من

سلام فرشته نازنینم

شب زیبایت به خیر

بانو جان! ممنونم که به من اجازه دادی یک گوشه کوچک کار را مانند بقیه بگیرم. ممنونم، با اینکه هنوز بخشیده نشدم، اما مرا در دور همی هایت راه دادی.

بانو جان! قول می دهم از این اعتماد پشیمان نشوی و انشاءالله اعتمادت به من بیشتر شود. بیشتر شود و بتوانم بیشتر تو را کمک کنم.

بانوی من! این شب ها فهمیدم از شعار تا عمل هنوز هم فاصله دارم. بله اقرار می کنم به این ضعفم. به این که شعار می دهم برای تو و خواهرم اول دعا کنم، اما وقتی که در دعایم به التماس می افتم، وقتی اشکم جاری می شود که از خداوند تو را خواستار می شوم. 

اما باور کن که هر مشکل و دغدغه ای که به تو می رسد، انگار مشکل من می شود و مانند تو، خواب و خوراک از من دریغ می شود.

و این برایم بسیار ارزشمند است که خداوند تو را نشانم داد و دغدغه تو دغدغه من شد و مشکل تو مشکل من...

اصلاً از یک عاشق مگر غیر از این توقع می رود؟

عاشق است و هوای معشوقش... عاشق است دغدغه حال معشوق.

پس کاش به عشاق حق بدهند که برای خواستار معشوق شدن، اشک بریزد و برای فهمیدن حال معشوق سر از پای نشناسد... خواب و خوراک نداشته باشد و وقتی معشوق بیمار شود او نیز تب کرده و بیمار شود و حتی شاید بمیرد.

آری بمیرد. مگر نه اینکه هرچه خشن است به عدم نزدیک تر است؟ مگر نه اینکه پوست درخت کاج بسیار زبر و خشن است تا از لطافت درون ساقه محافظت کند و در راه این حفاظت، قربانی با چاقوی نوجوان و جوانی می شود که می خواهد روی درخت، یادگاری بنگارد.

او قربانی می شود و یادرگار آن کودک را به جان می خرد، تا محبوبی را که در بر گرفته گزندی نرسد و این برایش لذت بخش است.

بانو جان! من هم مثل همان پوست درخت کاج و مثل خار گل محمدی هستم. همان خاری که در دست ناکثان فرو می رود تا نگذارد گلبرگ وجودت پر پر شود.

بانو جان! چونان این عاشقان، عاشقانه می خواهمت  و هیچ چیز برایم مثل خواستن تو ارزشمند نیست و قطعا خواستن تو در طول خواستن رضایت خداست

بانو جان! باور کن این علاقه ام را

بانو جان! باور کن که می توانم... می توانم تا هر چه تو بخواهی را بدست آورم... تا به هدف نهایی هر انسانی در دنیا، یعنی آرامش برسی.

بانوی مهربانم امشب زودتر بخواب که شاید خداوند رویای شیرینی برایت بیاورد

شبت به خیر عزیزتر از جانم

شبت به خیر مهربانم

لطفا واسطه ام شوید

به نام هستی بخش احساس

دیروز، ولادت امام هادی بود. امامی که در این چند سال، مورد بیشترین هتک حرمت ها قرار گرفتند. این روزها تازه فهمیدم ایشون برای حل مشکل ازدواج، حاجات دل شکسته ها روا می کنند و تازه یاد گرفتم متوصل شدن به ایشون رو.

نمی دونم پارسال یا پیارسال بود که انیمیشن شاهزاده روم رو دیدم. شاهزاده ملیکا خانم که پس از جنگ کشورش با مسلمان ها، به اذن الهی، به اسارت مسلمانان در میان و بعد هم نماینده امام هادی، ایشون رو آزاد می کنند و بعد هم ازدواج ایشون با امام حسن عسکری پدر امام زمان...


تو اون انیمیشن، به زیبایی رویای ملیکا خانم به تصویر کشیده شد. رویایی که در اون بانو فاطمه زهرا و اما هادی و... از ملیکا خانم خواستگاری می کنند برای امام حسن عسکری.

معلوم است دیگر، مگر می شود، بانو فاطمه الزهرا سرور زنان اهل دنیا و آخرت، به همراه فرزندشان، از دختری خواستگاری کنند و جواب منفی بشنوند؟


خدایا! یا فاطمه! یا امام هادی!... قبول دارم خاک پای شما عزیزان هم نمی شوم. قبول دارم بانویی که می خواهمش، در برابرم مانند شاهزاده ای در برابر گدایی چون من است. اما مگر شما تا به حال دست خالی رد کرده اید؟ مگر نه اینکه حتی به گنه کاران هم مهربان بودید؟ نمی شود به خواب شاهزاده من هم آمده و واسطه خواستن من شوید؟

شرافتم را گرو می گذارم اگر شاهزاده ام را اذیت کنم. اگر زندگی را بر او سخت بگیرم... اگر...

التماستان می کنم این گدا را کمک کنید. می دانم گدایی پر رو هستم. می دانم پایم را از گلیمم دارزتر کردم... اما شما عزیزان را به کرامتتان شناختم و امیدم به شماست وگرنه نزدیک است دنیایم نابود شود و آخرتم هم اگر تاب نیاورم...

خواهش می کنم

به حق همین شب های عزیز خواهش می کنم

...

درد فراق و نسبیت

به نام هستی بخش احساس

سلام بانو

سلام مهربانم

میدانی چند وقت است ندیدمت؟

خیلی وقت... خیلی خیلی وقت... حسابش از دستم در رفته. میدانم میتوانم بشمارم و به تقویم نگاه کنم...

اما گاهی تقویم ها دروغ میگویند. تقویم شاید بگوید ۵ ماه.

اما دروغ است باور نکن که من هم باور نمی کنم. انگار سال هاست در فراق تو هستم. انگار جسمم در سفینه ای با سرعت نور پیش می رود و روحم در زمین درد فراق تو را میکشد.

میدانی هر ساعت برای جسمم معادل چندین سال گذر عمر برای روحم میشود؟

باور نداری؟

این را دانشمندان فیزیک نسبیت میگویند. اولین بار هم انیشتین گفته.

اما آنها بندها و تبصره های دیگری نیز باید می آوردند که یادشان رفت.

آن ها باید درد فراق را هم در این کش آمدن زمان حساب میکردند که اگر میکردند، هر به جای سال از ده ها سال باید استفاده میشد.

آن ها باید درد فراق یاری که قهر کرده و ناراحت از مجنون خود است را نیز محاسبه میکردند که در این صورت به جای سال ها از صدها سال باید استفاده میشد.

میبینم چرا جور در نمی آید؟! میبینم چرا ببشتر از چندین سال و چند ده سال عذاب درد فراق چشیده ام. میبینم به نظر انگار قرن هاست در هجر تو سوگوارم... نگو  که در فرمول نسبیت، چند متغیر دیگر فراموش شده بوده. 

بانو جان! همه این حرف ها را زدم تا فقط یک چیز بگویم... آنچیزی که هر شب و روزم گفته و میگویم و آن دوست داشتن توست.

کاش بدانی چقدر می خواهمت... کاش بدانی از جانم چقدر عزیزتری. کاش بدانی...

آه...

امشب هم گذست و جز شب به خیری که نمیدانم میشنوی یا نه، دعای دیگری ندارم.

شب به خیر بانو

شب به خیر عزیز تر از جانم

شب به خیر مهربان

شب به خیر...

دیو فرشته خو

به نام هستی بخش احساس

سلام بانوی مهربانم

سلام زیباترین حادثه تمام زندگی ام.

این روزها با خودم به خیلی چیزا فکر میکنم. به اون چیزایی که ظاهرا مهم نیستن اما واقعا مهمتر از هرچیزی خواهند بود...

یکیش اینه که اگه من رو بخشیدی، مثل همون فطرس، بیام در مسیر راهی که هر روز طی میکنی، نگهبانت باشم. 

آره فطرس فرشته ای از فرشتگان خداست و من الان مثل یک دیو هستم... می دونم... 

اما دیوها هم در باطن فرشتگان خدا بودند که با گناهانشون، کریه المنظر و کریه السیرت شدند. وگرنه قلبشون هنوز هم که هنوزه قلبی فرشته گون هست و ناراحت از این ظاهر وحشتناک.

پس میتونم بگم فطرسی هستم که بالش سوخته ... اما فقط بالش سوخته و پای ایستادن داره...

پس میتونم رو پاهام بایستم و در مسیری که قدم میذاری همراهت باشم تا هیچ شیطانی از جنس انس و جن، خیال نزدیک شدن به تو رو نداشته باشه...

حساب که کردم شاید کمتر از ساعتی، میتونم در سخت ترین و دلهره آورترین زمانی که تنها هستی، خودم رو بهت برسونم و چون نگهبانی مهربان، دلت رو از هر هراسی خالی کنم.

آری شاید بگی که دیدن من این همه نزدیک، خودش دلهره آوره

پس قول می دم، از نزدیکترین جایی که ترسی بهت القاء نشه، پاسداری تو رو بکنم.

جایی که اگه هر اجنبی! خیال خامی کرد، برق وحشت زای چشمانم رو ببینه و دوپای دیگه قرض کنه و برگرده و بعد تو که من رو بببنی، نگاه یک نگهبان خشن اما مهربون تو چشمام دیده بشه.

آری بانو... این طوری تو فقط از کار روزانه خسته میشی نه از اضطراب و وحشتی که محیط نا امن ارمغان آورده. محیطی که به نگهبانان خشن اما مهربون، زیاد احتیاج داره... اما نگران نباش، دنیا خیلی سریع و پیوسته به سمت امنیت پیش میره و اون روز وعده داده شد خیلی زود میرسه... روزی که امثال فطرس ها اون قدر زیاد شدن که تو و بانوانی مثل تو، تنها و با پای پیاده هم، از سرزمینی به سرزمینی دیگه سفر کنید، در امنیت کامل خواهید بود...

...

خسته نباشی بانوی من

خسته نباشی فرشته زیبای من

خسته نباشی...

به امید روزهایی که دیگه مجبور به کار نیستی

توسل به امام هادی

به نام هستی بخش احساس

سلام بانو

سلام فرشته نازنینم

امشب باز هم دچار تناقض کند و سریع! گذشتن زمان شدم. این که چه زمانی دوباره مرا می بخشی؟، زمان را چنان کند می کند که هر لحظه من چون دقیقه ای می گذرد. پس یک دقیقه ام معادل یک ساعت شده و یک ساعتم نزدیک نیمی از هفته زمان بر است...

اما وقتی به تو نگاه می کنم و به کاری که انجام می دهی و انتظاری که می کشم تا کمکی موثرتر کنم، زمان را به شدت تند، گذار می کند.

...

امشب تولد امام هادی است. پسر همان امامی که گفته شده متخصص برای برآوردن حاجات مادیست.  امام جواد را می گویم... نمی دانم، نمی دانم آیا می شود به پسرشان امام هادی توسل کرد و از ایشان خواست که از پدرشان حاجتم را بخواهند...؟

آه راستی تو را خواستن که حاجتی مادی نیست؟ مگر این که به صراحت آمده باشد، توسل به  امام جواد برای حاجت ازدواج هم مجرب است.

وگرنه تو را خواستن، جنبه معنوی پر رنگ تری دارد. چون اصل تو مثل هر انسانی روحی است معنوی و بسیار بزرگوار... 

...

وای باورت نمی شود... شاید هم زودتر از من می دانستی و این تعجب برای من باشد...

همین الان سرچ کردم توسل برای ازدواج و با سایتی آشنا شدم که نویسنده مطلب آن سایت با دلایلی امام هادی را معروف می داند که برای ازدواج به ایشان توسل کنیم.

وای مگر می شود؟ مگر می شود دنبال توسل باشم و آن هم برای ازدواج و آن هم فقط و فقط با تو و این گونه راهنمایی بشوم؟ درست در شب تولد امام هادی

نمی خواهم این تصادف را یک تصادف معمولی فرض کنم. دوست ندارم با این فرض، منی که از نظر تو معروف به  امیدواری هستم، اینجا که بیشترین جای امیدواری است نا امید باشم.

باز هم جستجو کردم و این بار سایتی کمی معتبرتر

پرسمان

آری بانو جان می دانم که تو تصمیم گیرنده هستی. می دانم تو صاحب اراده ای حتی قوی تر از منی. می دانم که این توسل ها باعث اجبار به انتخاب من برای تو نمی شود.

اما مگر نه این که این بزرگواران می توانند در دل رئوفت اطمینان و آرامش ایجاد کنند؟ و مگر نمی شود وقتی تو دلت مطمئن و آرام شد، امیدوارتر شوم تا قبولم کنی؟

این گونه هیچ اجباری پیش نخواهد آمد و دوباره دعوای جبر و اختیار نمی شود!

بانو جان! امشب هم فرصت دارم تا خواستن تو را در فضایی که فقط ملائک می شنوند، جار بزنم. ملائکی که مثل انسان ها، من فریاد زننده را دیوانه نمی خوانند. 

بانو جان!  اما بیش از این که امشب برای خودم جار بزنم و التماس کنم، اول شادی و آرامش تو را از خداوند و ائمه خواستارم و دوم نیز ازدواج خواهرم

همان دومی که فکر کردی اولی است. همان که یک ماهی می شود که خواستگارش چون آن هایی که جا می زنند، به نظر تسلیم تفکر غلط خانواده اش شده. 

بانو جان! نمی دانی چه می کشد. البته از من بهتر یادگرفته خود را بی خیال نشان دهد. اما مگر می شود عشقی دو طرفه آن هم شکل گرفته در مدت هفت سال، انسان را بی خیال کند؟

به یقین او هم شب های تنهایی هایش، آرام آرام  و بی صدا اشک می ریزد و فقط روح لطیف مادرم است که حسش می کند و به من می گوید: باغبان جان! دعا می کنی برای خواهرت؟ تو را به خدا برایش دعا کن... 

و البته که هنوز باورش نشده که برای خواهرم دعا می کنم.

بانو جان! امشب باز هم فرصت خلوتی دارم و باز هم زیباتر از این خواسته ها سراغ ندارم که زیباترینش نیز خواستن نشاط و آرامش برای تو خواهد بود.

بانو جان! کاش مرا می بخشیدی تا بهتر می توانستم کمکت کنم. 

بانو جان! دوستت دارم

بسیار زیاد دوستت دارم

نمی دانی چقدر این روزهای دوری از تو مرا معذب کرده؟ انگار جهنمی در دنیا برایم ساخته اند و هر روز پوست مرا با داغ فراق تو می سوزانند و فردا صبح، پوستی جدید برای سوختن با داغ فراق می رویانند. وای که نمی دانی چقدر دردناک است.

کاش درد فقط درد فراق بود که تحملش کمی شیرینی هم داشت. اما  این درد بیشتر از درد فراق است. درد ناراحتی تو، درد عدم بخشش من است و این بیشتر معذبم و تلخی این فراق را جانکاه کرده

کاش ببخشی تا  این درد جانکاه تمام شود یا این که درد کاهنده جان! بالاخره جانم را بگیرد... ای کاش

ببخش با این حرف ها قصد آزار روح لطیفت را نداشتم

باز هم زمان از نیمه شب بسیار گذشت و وقت استراحتت شده

پس برو بخواب عزیز تر از جانم

شب به خیر فرشته مهربانم